عید قربان 93
با سلام خدمت دوستان و سروران عزیز و گرامی . بعد از برگشتن از شمال روز شنبه بعدازظهر مطلع شدیم که وقت آبیاری باغ هست و باید بریم باغ روز یکشنبه هم تعطیلی عید قربان بود بعد از سرکار همراه مهبد و عزیز مریم رفتیم منزل مادر بزرگم و بعداز حمام کردنش رفتیم باغ ساعت 6 رسیدیم باغ و دایی حمیدرضا مشغول بود و بعد از ماهم دایی علیرضا و خانم بچه هاش آمدن و عزیز و آقاجون هم توراه شمال بودن و داشتن بر میگشتن ولی دیر رسیدن و باغ نیومدن ولی ما قراربود یک همکار قدیمی نادر بیاد شام باغ که نیومد و ماهم که شام و سالاد درست کرده بودیم بردیم باغ دایی علیرضا و باهم خوردیم و خیلی خوش گذشت و حال داد و مهبد با فریما و یونس بازی میکرد و مهدی هم با فائزه که همدرس ش...
نویسنده :
مامانی
9:32